جالبتر آنکه با خودم قراری مبنی بر تماشای فیلم گذاشته بودم اما.. اما این فوبیایی که بعد از دیدنِ دوبارهی " Café de Flore " بر جانم افتاده، مانع این میشود که به این قرار برسم و آنرا عملی کنم! ترسی در نقاطِ ناهوشیار ذهنم در حالِ قدم زدن و گاه دویدن است.. ترسی که باعث میشود با خود بگویم، نکند در تمام فیلمها و شخصیتها، خودم را ببینم! اینکه یک زنِ غمگین همیشه گوشهای از فیلم ایستاده باشد و در چشمانم خیره شود و پلک هم نزند مرا بیشتر میترساند.. پس دیدن فیلمها و سریالها را به تعویق میاندازم و تنها به خواب و نوشتن، پناه میبرم ..
***
بعضی اتفاقها هستند، آنقدر نمیگویمشان، تا جزئیاتشان از یادم برود.. اما مگر میشود؟ مگر میتوانم؟ تنها خودم را گول میزنم، مثلِ همیشه و هربار..
---------------------------------------------------
_پینوشت: تمامِ زنهای درونِ من؛ خستهاند.. خیلی زیاد..
صبحِدلانگیز...برچسب : نویسنده : khandehayekeshdar بازدید : 224