- هر لحظه دارم غرقتر میشم تو عمقِ چشمایی که آبی نیست !
من مست میشم تو شب موهات، با اینکه موهاتم شرابی نیست..
خیالش اما مثلِ همیشه میخندید و با صدای گرفته و دلبرانهاش میگفت؛
- این و یه مرد باید برای یه زن بخونه! نه تو برای من..
من اما برایم مهم نبود و نیست که قرار بود، زنِ این رابطه باشم.. نه دلبری بلد بودم، نه طنازی و عشوهگری.. تنها چیزی که بلد بودم غصهخوردن بود.. دوست داشتنم را با جملهی "مراقبِ خودت باش" حوالهاش میکردم و او حتما با خودش فکر میکرد که من تا چه اندازه میتوانم احمق و بهدرد نخور باشم.. اخلاق و رفتارهای بیتفکرانهام(چه واژهی ناآشنایی!!) را که ندید بگیریم، میتواند به آنجایی برسد که، در یک کافهی احتمالا سنتی، رو به روی زنِ ایدهآل زندگیاش نشسته و وقتی به چشمهایش خیره میشود و چایش را سر میکشد، به این فکر کند که همهی زنهای ایدهآل اینطور نگاه میکنند یا یک زن هم پیدا میشود که کمی متفاوتتر نگاهش کند؟
من اما میخواهم اینبار را تضمین بدهم که میتوانی تمام دنیا را بگردی(هزینهاش به پای خودم اصلا!) با تمام زنها همبستر شوی..(گفتنش مرا میکشد.. میشکند.. میمیراند..) در چشمهای هم خیره شوید و باز هم، تفاوتی که باید را؛ پیدا نکنی..
آنوقت شاید از سرِ ناامیدی بخواهی یک زنِ عصبیِ غصهخور را هم نیز امتحان کنی.. یک زن که منم.. همان روز که در چشمانم خیره شوی، برای اولین بار درک خواهی کرد، عاشقانهترین نگاه ؛ چه طعمیست ..
***
خراب کردنِ امتحانها یکی پس از دیگری، این روزها اصلیترین کارِ من است.. از اول هم آدمِ درسنخوانی بودهام.. کارهای عملی را به تئوریهای خسته کننده ترجیح دادهام همیشه.. برگه را با یک مشت اراجیف پر میکنم و با یک خسته نباشید به مراقب، کلاس را ترک میکنم..
آنقدر حالندار هستم که دوستدارم بروم یک جای دور، خیلی دور! تمامِ روزهای باقی ماندهی عمرم را در آنجا بمانم و بخوابم.. اما یکی دیگر از ویژگیهای مسخرهام، که از مهرماهِ پارسال گریبانگیرم شده است مانع رسیدن به این خواستهام میشود.. ویژگیِ خندهداری به اسمِ ؛
- ترس از تنها خوابیدن ..
با این حال، سهشب است که تنها میخوابم و کمتر از خواب میپرم.. به گمانم هنوز هم شبها قبل از خواب، برایم دعا میخواند و فوت میکند که برسد به این زنِ احمقی که همیشه بعد از، از دست دادن، قدرِ داشتههایش را میداند..
-------------------------------------------------------
_پینوشت: همه چيز خيلی راحت تمام شده بود !
يک دعوای بيخوديی و يک خداحافظی جدی ..
"فریبا وفی"
برچسب : نویسنده : khandehayekeshdar بازدید : 250