(درست مثل وقتهایی که از پارتنرت، بخاطر دل شکستنهایش دور میشوی و بدیهایش را از یاد میبری......)
تعطیلاتِ دورانِ راهنماییم با معلمهای خصوصی میگذشت.. استراحتی در کار نبود.. همیشه خسته بودم.. تعطیلاتِ اول، دوم و سوم دبیرستان را بخاطر به چشم آمدنِ تتهاییم دوست نداشتهام..
تعطیلاتِ چهارم دبیرستان به بعد عوض شدند.. دوست نداشتنیتر شدند.. دیگر این تنهاییم نبود که به چشم میآمد! عمقش بود..
مینشستم و ساعتها سکوت را تمرین میکردم.. عاشقِ کسی شده بودم که حرف زدن را دوست نداشت..
هنوز هم ندارد.. هنوز هم سکوت را تمرین میکنم..
-----------------------------------------------
_پینوشت؛ هر بار هم، شکست میخوردم !
صبحِدلانگیز...
برچسب : نویسنده : khandehayekeshdar بازدید : 204